وزنِ چیزها؛ «چمدان»، داستان رنج‌ بی‌جاشدگان‌- اندیشه در ادبیات کودک و نوجوان

اگر ناچار شوید مهاجرت کنید، خانه را ترک کنید یا از وطن بگریزید چه با خودتان می‌برید؟ اگر و تنها اگر بتوانید یک چمدان با خودتان بردارید چه در آن می‌گذارید؟ آلبوم عکس‌ها؟ چند تکه لباس؟ سوغات‌هایی که شما را به یاد خانه بیاندازد؟ یادگارانی که عزیزانتان را به خاطرتان بیاورد؟ هر چیز گران‌قیمتی اگر دارید؟ یا یک فنجان چای‌خوری؟ اگر داروندارتان به اندازه همان یک چمدان باشد و مهاجرت نه به اختیار، که به اضطرار و با فرار و ترس همراه باشد چه؟چه با خودتان می‌برید؟ اصلا اگر چیز زیادی ندارید چمدان برای چی؟

چطور می‌توانیم با کودکان از آوارگی، از دست دادن خانه و پناه، بی‌چیزی و نداری، کابوس فرار و هراس و بی‌کسی حرف بزنیم؟ داستان رنج‌آ‌ور بی‌جاشدگان‌، آوارگان و مسافران خسته، خاک‌آلود، رنجور و هراسانی که از خانه‌هاشان کنده شده‌اند و هنوز کابوس فرار و پنهان شدن می‌بینند؛ خستگانی که خواب نیز آرام‌شان نمی‌کند. چطور چنین داستانی را برای کودکان بگوییم؟ یا اصلا چرا بگوییم؟

هر روز شماری از ما به اجبار کوچانده می‌شویم،‌ به ناچار می‌گریزیم و عده‌ای هرگز به ساحل امن و آرامش نمی‌رسیم. کودکان نیز میان خیل مهاجران هستند، و شماری از آنان، اگر به مقصد برسند، با رنج دوری از خانه و سازگاری با محیط غریب دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

کریس نیلر بلستریوس در کتاب چمدان با لطافت داستان مهرورزی به غریبه‌ها و پذیرش آن‌ها را برای کودکان می‌گوید.

کتاب چمدان


خرید کتاب چمدان


او خوب می‌داند کودکان تنها خوانندگان کتاب کودک نیستند. کریس نیلر بلستریوس پیش از نویسندگی آموزگار بود و زمانی که برای فرزندانش کتاب می‌خواند متوجه شد گاهی بیشتر از بچه‌ها از داستان لذت می‌برد. منتقدان، نظریه‌پردازان، دیگر نویسندگان و تصویرگران، بزرگسالانی که با و برای کودکان کتاب‌ می‌خوانند یا کتاب‌های کودکان را می‌خوانند چون دوست دارند هم خوانندگان او هستند. او آگاهانه گستره خوانندگانش را از کودکان فراتر برده و داستانی روایت و تصویر کرده که هم کودکان لطافت و زیبایی‌اش را درک می‌کنند هم بزرگسالان عمق رنج‌اش را. شخصیت‌های کتاب کودک نیستند، کودکانه رفتار نمی‌کنند و کنش‌هایش شبیه کودکان نیست. کودکان سفر دشوار غریبه را در داستان می‌خوانند و رنج جاگذاشتن و دل‌کندن و کابوس فرار را بزرگسالان درک می‌کنند. چمدانی که غریبه هست و نیست‌ش را در آن نهاده، فنجان(شکسته) و عکس کهنه تاخورده در ذهن خواننده بزرگسال درست مثل قفل شکسته چمدان باز می‌شود و به هزار تصویر و خاطره رنج شخصی و همگانی پیوند می‌خورد. حافظه ما پر از است از تل تصاویر قایق‌های غرق‌شده پناه‌جویان، اشیا شناور برآب، بدن‌های برساحل افتاده کودکان...

چمدان ایده‌ای درخشان دارد.

«روزی سروکله حیوانی عجیب پیدا شد؛ خاکی و خسته و ناراحت و هراسان به‌نظر می‌رسید. او چمدان بزرگی را دنبال خودش می‌کشید.» [1] 
داستان چمدان این‌طور آغاز می‌شود. در تصویر جانور تنهایی را می‌بینیم که چمدان سنگینی را دنبال خودش می‌کشد. سنگینی چمدان از کشش دست و خستگی و غم‌‌زدگی در حالت چشم جانور پیداست. همین. باز کردن سفره رنج به تخیل خواننده بزرگسال واگذار می‌شود و خواننده کودک یک جانور خسته غمگین را می‌بیند. متن می‌گوید او ترسیده و خاک‌آلود بود، یعنی از راه دور و درازی آمده و گریخته، سفری بدون توقف و به‌ناچار.

«سلام، سلام توی چمدانت چی داری؟» این نخستین پرسش، نخستین گفت‌وگو و مواجهه دیگری با تازه‌وارد است. مواجهه با یک پرسش آغاز می‌شود؛ شبیه به پرسش ماموران مرزی: در چمدانت چی داری؟

کتاب چمدان

یک فنجان‌چای‌خوری، یک میز و صندلی برای نشستن و نوشیدن چای، آشپزخانه‌ای کوچک داخل کلبه‌ای چوبی برای درست کردن چای، تپه‌ای پردرخت که کلبه روی آن است و روزهای آفتابی که می‌شود دریا را از تپه دید. «همه این‌ها توی چمدانم هستند.»
در تصویر خانه و تپه و چشم‌انداز دریا، که گویا خاطره‌ای دور است، مانند عکسی که بعد داخل چمدان می‌بینیم, قهوه‌ای و خاکی‌رنگ است. دورنمای تصویر به‌گونه‌ای است که هم با خیال‌پردازی غریبه منطبق است هم به روی ما گسترده. ما می‌توانیم خانه و تپه و درختان و منظره دریا را در تصویر پیش روی‌مان ببینیم و غریبه هم خانه و موطنش را این‌طور در ذهن قاب گرفته، انگار پیش از گریز برای آخرین بار نگاهی به پشت سر انداخته و تمام داشته‌هایش را یک‌جا در کاسه چشم جا داده. بخار از فنجان چای و دود از دودکش کلبه بلند می‌شود یعنی خانه و چای گرم است، غریبه خانه را این‌طور به خاطر می‌آورد، خانه یعنی: آرامش نوشیدن یک فنجان چای گرم.


خرید کتاب کودک درباره‌ی مهاجرت


اما چطور می‌شود یک خانه را در چمدان جا داد؟ خانه و وطن را؟ خانه و وطن و روزهای خوش آرامش را؟ 
غریبه داستان چمدان همه این‌ها را توی چمدانش جا داده. پاسخش به کنجکاوی دو جانور دیگر دامن می‌زند و شک‌شان را برمی‌انگیزد که دروغ می‌گوید و تنها راه فهم حقیقت شکستن قفل چمدان است. در این بین غریبه که از راه دوری آمده و مدت درازی در سفر بوده از خستگی به خواب می‌‌رود و کابوس فرار و پنهان شدن و گذار از کوه‌های سخت‌گذر و دریاهای عمیق را می‌بیند. «او خواب چمدان و تمام چیزهای توی آن را می‌بیند.»

یکی از جانوران با سنگ بزرگی قفل چمدان را می‌شکند. توی چمدان یک فنجان‌چای‌خوری شکسته است و عکسی قدیمی با لبه‌های تا خورده و جابه‌جا پاره‌شده. در عکس، غریبه روی صندلی رو‌به‌روی کلبه‌اش نشسته، روی میز فنجان چای است، غریبه یک دستش به دسته فنجان است و با دست دیگرش برای عکاس دست تکان می‌دهد و لبخند می‌زند. گوشه‌وکنار عکس سروکله درختان پیداست. تصویر فوق‌العاده است، کریس نیلر بلستریوس، حتا سایه عکاس را نقاشی کرده؛ سایه یعنی یک روز آفتابی است که می‌شود دریا را دید. پس غریبه راست گفته بود؟ او خانه و وطن و فنجان‌چای‌خوری و آشپزخانه و میز و صندلی و تپه و روز آفتابی و چشم‌انداز دریا را درون چمدان جا داده بود. اما همه این‌ها نه در عکس که در تنها یادگار خانه است؛ فنجان شکسته. نمی‌دانیم فنجان کی و چطور شکسته. هنگام شکستن قفل چمدان؟ در مسیر گریز و فرار؟ یا فنجان شکسته تنها شئی باقی‌مانده از خانه و زندگی بوده که پیش از حرکت شکسته. چرا؟ چطور؟ پس خانه و زندگی و چشم‌انداز پیش‌رویش چه شده بود؟ 
و فنجان بار تمام چیزها را در خود جا داده.

چمدان سنگین است چون هست‌ونیست غریبه را دربرگرفته, دار و ندارش را. دارش یک فنجان و عکس کهنه است و ندارش انبوه نداشته‌هاست: چیزها، رویاها، امید، دل‌خوشی، آرزو، شادی و لبخند که تا این تصویر در چهره غریبه غایب بوده. 
عکس سند است، سندی برای دیگران (سه جانور دیگر) و ما، سند یک زندگی که غریبه پشت سر به ناچار جا گذاشته. وزن چیزها را فنجان می‌کشد.

رنگ‌ها در این کتاب نقش بازی می‌کنند. هر جانور به رنگی است و دیالوگ‌های هر جانور به رنگ خود او. عکس غریبه و همه چیزهای توی عکس قهوه‌ای و خاکی است که نشان می‌دهد عکس کهنه و قدیمی است؛ عکسی بدون قاب.
وقتی غریبه بیدار می‌‌شود باورش نمی‌شود دیگران چکار کرده‌اند. یک حلقه اشک در تصویر چشم غریبه نشسته. کریس نیلر بلستریوس اندوه، خستگی، ناباوری، تعجب و شادی را با چشم‌ها نشان داده. تصویرها خط‌هایی ساده‌اند اما به خوبی احساس‌های انسانی را نشان می‌دهند. سه جانور دیگر فنجان شکسته را چسبانده‌اند. دو صفحه در تصویر فنجان بندزده را نشان می‌دهد که روی میزی چوبی است که یک‌سرش پیدا نیست. چرا؟ چون دیگران فقط یک میز نساخته‌اند،‌ آن‌ها یک میز و صندلی و کلبه‌ای درست شبیه خانه غریبه ساخته‌اند با یک تفاوت، این خانه و میز و صندلی‌‌اش رنگارنگ است، چهار رنگ به رنگ سه جانور و غریبه. هر کدام رنگ خودشان را به خانه بخشیده‌اند. 
بدون پذیرش، همدلی و یاری دیگران مهاجر نمی‌تواند در سرزمین جدید پناه بگیرد و خانه و زندگی بسازد.


خرید کتاب کودک درباره دوستی


این کتاب ادعای بزرگی ندارد؛ برای مثال نمی‌خواهد و نمی‌تواند قوانین مهاجرت را تغییر دهد، ساده‌تر کند، یا حصار مرزها را اندکی گشوده. بعید است سیاست‌مداری با خواندن این داستان به فکر تسهیل قوانین مهاجرت بیافتد و خیل پناه‌جویان را مانند کالای برگشتی به جهنمی که از آن گریخته‌اند برنگرداند. اما ممکن است این کتاب بر رفتار با غریبه، تازه‌واردی که از هفت‌خوان کوه‌ها و دریاها گذشته است تاثیر بگذارد تا شاید مثل کودک داستان «روزی که جنگ شد»، به بهانه کم‌بود صندلی از کلاس رانده نشود. 


خرید کتاب روزی که جنگ شد


این کتاب، تصویر غریبه‌‌ی خسته‌ای را که چمدان سنگینی را می‌کشد به دنیای ادبیات راه می‌دهد و در حافظه ما کنار عکس قایق‌های غرق‌شده پناه‌جویان، این امیدهای نقش‌برآب‌شده، می‌نشاند.

شاید تنها به کودکان بتوان امیدوار بود. 
خوانندگان جوانی که می‌دانند هنوز همه‌چیز را نمی‌دانند، خطای دید ندارند و به چشم‌بستن بر خطاها عادت نکرده‌اند. هنوز سوال می‌کنند چون نمی‌فهمند اگر چیزی نباید باشد چرا هست؟ ذهن‌های مشتاقی که می‌توانند خیال کنند و شاید بتوانند دنیای دیگری تصور کنند. «هر کودک جدید می‌تواند به ما کمک کند تا دوباره این دنیای پر دردسر را ببینیم، خطاهای خود را ببینیم و ببینیم چگونه باید تغییر کنیم.»

دیوید آلموند می‌گوید در دنیای ادبیات کودک افرادی هستند که واقعا باور دارند کتاب و هنر ممکن است باعث تغییر در جهان شود. هر کلمه‌ای که برای جوانان نوشته می‌شود اقدامی امیدبخش و خوش‌بینانه است. ما باید امید و خوش‌بینی را در این دنیای دهشتناک حفظ کنیم. باید به این دنیا کمک کنیم دوباره به دنیا بیاید. [2]

این یادداشت تقدیم می‌شود به عمر چهارده‌ساله، که تنها بازیچه کودکی‌اش «تق‌تقی» بود، این در وطن خویش غریب.


پانویس

1- چمدان، کریس نیلر بلستریوس، ترجمه علیرضا خزاعی، کتاب چار

نویسنده:
پدیدآورندگان:
Submitted by editor69 on