معرفی کتاب برای کودک ۷ تا ۹ سال

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با معرفی کتاب برای کودک ۷ تا ۹ سال را مشاهده کنید.

زیر دسته بندی ها
پیش از مطالعه این مطلب بخش نخست آن را مطالعه کنید بخش دوم: همه ما لوبی هستیم! ما چه اندازه‌ای هستیم؟ بزرگ هستیم یا کوچک؟ کوچکی و بزرگی‌مان را با چه چیزی می‌سنجیم؟ فاصله را از کجا حساب می‌کنیم؟ خودمان را در کجا می‌بینیم؟ معیارمان چه چیزی است؟ متر است، کیلومتر، فرسنگ، وجب؟ چند نوع فاصله می‌شناسیم؟ فاصله‌ها در بیرون هستند یا در ذهن ما؟ تفاوت برای‌مان چیست؟ چه تفاوت‌هایی با دیگران داریم؟ با دوستان، آشنایان یا بیگانه‌هایی که می‌شناسیم؟ بیگانه برای‌مان کیست؟
دوشنبه, ۴ آذر
«اسب تورین[1]» فیلمی فلسفی است به کارگردانی «بلا تار». فیلم با بازگویی روایت رویارویی نیچه با اسبی سرکش و شلاق‌خورده آغاز می‌شود. روزی نیچه در میان ازدحام مردم، اسبی را می‌بیند که گاریچی شلاق‌اش می‌زند تا حرکت کند. نیچه از بین مردم راه می‌گشاید و خودش را به اسب می‌رساند و پریشان و گریان، اسب را در آغوش می‌گیرد. پس از آن رخ‌داد، نیچه دو روز نه چیزی می‌خورد و نه چیزی می‌گوید. تا این‌که با گفتن این آخرین واژه‌ها به جنونی ده ساله فرو می‌رود: «مادر! من یک احمق‌ام» یا به تعبیری، من دیوانه‌ام!
چهارشنبه, ۲۲ آبان
چیزهایی از همه جا، همه وقت! فراموشی سراغ همهٔ ما می‌آید. گاهی به یاد می‌آوریم و گاهی، چیزی که از یاد برده‌ایم دیگر به ما باز نمی‌گردد. یک نوع فراموشی دیگر هم هست، ما از یاد می‌بریم چه چیزی را فراموش کرده‌ایم، حتی نمی‌دانیم دنبال چه هستیم! تنها می‌دانیم چیزی را از یاد برده‌ایم. نانسی در کتاب «نانسی می‌داند» دچار همین نوع از فراموشی شده است.
دوشنبه, ۱۳ آبان
زانوی غم بغل بگیر! تیلور غمگین است، جیم بداخلاق و فلامینگو ناراحت! آجرهای بازی‌ای که تیلور روی هم چیده، زمین ریخته و ساختمان‌اش خراب شده اما جیم و فلامینگو نمی‌دانند چه خبر است و چرا حال‌شان خوب نیست؟
دوشنبه, ۲۹ مهر
بخش دوم: همتا و بی‌هم‌تا!                                   یکی بود یکی نبود، روزی بود روزگاری بود، در زمان‌های دور، دیوی بود، پادشاهی بود، درختی بود که خوردن برگ‌های‌اش عمر را جاودان می‌کرد، ماهی‌گری بود که یک ماهی بزرگ از دریا گرفت، زن و شوهری بودند که فرزندی نداشتند و از دیگ غذای‌شان یک نخود بیرون افتاد و شد بچه‌شان، سه ملک‌زاده بودند که عاشق یک دختر شده بودند، دریای سیاهی بود که دیو سیاه در آن خانه داشت و بی‌شمار قصهٔ دیگر. جلو بیاییم و برسیم به قصه‌های امروز، یک روز جوجه اردک، خرسی که کلاه‌اش را گم کرده بود، نانسی از معلم مدرسه‌اش می‌ترسید و باز هم بی‌شمار قصه.
دوشنبه, ۲۲ مهر
بخش نخست: همه چیز هیچ چیز! تاکنون از جایی رانده شده‌اید؟ احساس غریبگی داشته‌اید در یک جمع؟ حس کرده‌اید به جایی که در آن زندگی می‌کنید تعلق ندارید؟ با خودتان گفته‌اید هیچ‌کس شما را درک نمی‌کند و دانه‌های دل‌تان را نمی‌بیند؟ یا دل‌تان خواسته دانه‌های دل دیگران را ببینید؟ این‌ها حس‌های آشنایی هستند که کم و بیش به سراغ همهٔ ما آمده است. تکه کلام‌هایی که گاهی به زبان‌مان می‌آید.
دوشنبه, ۱۵ مهر
عشق در رویارویی است! تاکنون مزهٔ عشق را چشیده‌اید؟ گمان نمی‌کنم کسی باشد که عشق را نچشیده باشد، چه در دنیای خودش، چه با حس کردن‌اش در دنیای دیگران و چه با خواندن و دیدن‌اش در کتاب‌ها و فیلم‌ها. عشق همه ما را به سوی خود می‌کشد، وسوسه‌انگیز است، شادی آور و حتی دردهای‌اش به گواهی سخن عاشقان برای دل‌شان شیرین است.
دوشنبه, ۸ مهر
پیش از مطالعه این مطلب بخش نخست آن را مطالعه کنید. هرگز، هیچ‌وقت و هیج‌کجا! «کلاهم نیست. دلم کلاهم را می‌خواهد» این واژه‌ها اولین جمله‌های کتاب «من می‌خواهم کلاه‌ام برگرد» است یا با عنوان ترجمه شده «چرا از من می‌پرسی».
دوشنبه, ۲۵ شهریور
چشم‌ها و حباب‌ها را دنبال کنید! جان کلاسن، نویسنده و تصویرگر سه گانه کلاه در عکس‌هایی که از او منتشر شده، بر سرش کلاه دارد. نمی‌دانم زیر کلاه‌اش چه دارد، خودش هم کلاه‌اش را از جای دیگری برداشته، یا برای نوشتن این کتاب‌ها کلاه سرش گذاشته، یا بعد از نوشتن این داستان‌ها کلاه از سرش نیافتاده؟ اما یک چیز را خوب می‌دانم، او بلد است سر همهٔ ما، خواننده و ببیندهٔ کتاب، کلاه بگذارد. برای همین باید مراقب باشیم سرمان کلاه نرود! اما می‌رود، زیرا در این کتاب‌ها جان کلاسن داستان خود را به گونه‌ای روایت کرده که توانسته سر همه ما و شخصیت‌های قصه‌های‌اش کلاه بگذارد.
یکشنبه, ۱۷ شهریور
پرسش همان پاسخ است! «هنگامی که نمی‌توانم پاسخی برای پرسش‌های‌ام پیدا کنم به سراغ قوچ دانا می‌روم.» کتاب «سلما» با این واژه‌ها شروع می‌شود. در تصویر همین صفحهٔ آغازین، سگی را می‌بینیم که دست‌های‌اش را گذاشته زیر سر و در فکر است.
سه شنبه, ۲۲ مرداد
عشق بیدار است! شما هم با خواندن قصهٔ ننه‌سرما و عمونوروز دلتان می‌گیرد؟ ننه‌سرمایی که هر سال به انتظار عمونوروز می‌نشیند و سَرِبزنگاه، او را خواب می‌رباید، و هنگامی که عمونوروز سرمی‌رسد، دل‌باخته‌اش را غرق در خواب می‌بیند و دلش نمی‌آید او را بیدار کند، و نشانه‌ای برایش می‌گذارد. ننه‌سرما که بیدار می‌شود، اندوه دلش را می‌سوزاند که‌ای وای! بازهم خواب ماندم! و سال آینده این قصه باز تکرار می‌شود. اما «بنفشه‌های عمونوروز» داستان عشقی بیدار است، خاکی که بیدار شده است: «روز سوم، عمونوروز بوی خاکِ بیدار را حس کرد.»
دوشنبه, ۱۴ مرداد
بررسی کتاب «ماه می‌خواهد پلنگ را بدزدد پلنگ می‌خواهد ماه را بدزدد» می‌خواهم تو را بدزدم!
دوشنبه, ۷ مرداد
پیش از مطالعه این مقاله بخش نخست آن را مطالعه کنید. بخش دوم: طراحی طراحی چیست؟ طراحی یک ساختمان، طراحی فضای داخلی یک خانه، طراحی فرش، چهره، پارچه، زیورآلات یا طراحی واژه‌ها و طراحی زبان! این آخری با بقیه متفاوت است؟ طراحی زبان یعنی چی؟ چه اتفاقی در زبان می‌افتد؟ صفحهٔ اول کتاب «طوطی و بقال» را به یاد بیاورید، چینش واژه‌ها را در هر سطر، ضرب‌آهنگ واژه‌ها، چینش فعل‌ها. این طراحی پیام متن را در خود دارد.
دوشنبه, ۱۷ تیر
بخش اول: تغییر و آغاز تغییر چه‌گونه رخ می‌دهد؟ تکان خوردن یک ظرف از سرجای‌اش، تغییر است؟ حرکت ابرها در آسمان، تغییر است؟ نوشیدن یک لیوان شیر، تغییر است؟ راه رفتن، ایستادن، نشستن، درازکشیدن، خندیدن، حرف زدن، تغییر است؟ تغییر چه معنایی در ذهن‌مان دارد؟ بستگی به چه چیزی یا چه چیزهایی دارد؟ حرکت ابرها در آسمان، تغییر در آسمان است یا ابرها؟ نوشیدن شیر، تغییر در لیوان است، در شیر یا در کسی که نوشیده؟ حرکت‌های هر روزهٔ بدن، تغییر در ماست؟ تغییر را نسبت به چیزی می‌سنجیم؟
یکشنبه, ۱۶ تیر
پیش از مطالعه این مطلب بخش نخست را مطالعه کنید. بخش دوم: به دیگران اجازهٔ سخن گفتن بده! چند تا قانون در زندگی‌مان داریم؟ روزانه از چندتای آن‌ها استفاده می‌کنیم؟ چندتای این قانون‌ها شخصی هستند و چند تا قانون‌های اجتماعی؟ کدام نوشته شده است کدام نوشته نشده است؟
دوشنبه, ۱۰ تیر
بخش اول: پا را از گلیم‌مان بیشتر دراز کنیم! گربه حیوانی مدرن است! زندگی شهری بلد است. کمتر گربه‌ای را پیدا می‌کنید که ارتباط خوبی با نگه‌دارنده‌اش نداشته باشد.
یکشنبه, ۹ تیر
مسئله داشته باشیم قصه‌ای شنیده‌اید و خواب از سرتان پریده. تا صبح به آن فکر کرده‌اید. فردای‌اش شبیه اتفاقی که در قصه شنیدید، برایتان می‌افتد. واکنشتان چیست؟ قصه در واقعیت ما دست کاری کرده است یا ما داریم با قصه، واقعیت پیرامون‌مان را دست کاری می‌کنیم؟ هنر از همین دست‌کاری در واقعیت آغاز می‌شود، همین نپذیرفتن!
دوشنبه, ۳ تیر
بخش دوم: «سفر با رؤیا در رؤیا» بسیاری از ما فکر می‌کنیم که خیال‌پردازی و خیال بافی یکی هستند. خیال، زبان ذهن ما است. ما مجموعه‌ای از اطلاعات دیداری و شنیداری در قالب تصویرها و واژه‌ها در ذهن‌مان داریم.
دوشنبه, ۲۷ خرداد
بخش اول: «بلدیم رؤیا بسازیم؟» رویاها در کجا ساخته می‌شوند؟ در ذهن‌هایمان؟ با چه چیزی آن‌ها را می‌سازیم؟ آرزوها رؤیا می‌شوند یا رؤیا بخشی از آرزوست یا هیج‌کدام؟ رؤیا چیست؟ نقشه‌ای برای یک زندگی بهتر؟ یک هدف؟ یک نیرو؟ گفتم یک نیرو! رویاها ما را به جلو می‌برند یا ما را سرجای‌مان نگه می‌دارند؟ حتماً می‌پرسید یعنی چی؟ مگر رؤیا می‌تواند باعث توقف شود؟ من از شما می‌پرسم؟ نمی‌تواند؟ این جمله را حتماً شنیده‌اید: «این‌قدر نشین خیال بباف. بلندشو کاری بکن!» خیال بافتن یا رؤیا بافتن بد است؟ می‌دانیم رؤیا از چه ساخته شده و چه کارکردی دارد؟ ما چه رویاهای مشترکی می‌توانیم داشته باشیم؟ تفاوت آرزو و رؤیا چیست؟ نقطهٔ آغاز این دو در ذهن ما کجاست؟
یکشنبه, ۲۶ خرداد
این‌جا که ما هستیم! این‌جا که ما هستیم چه شکلی است؟ موقعیت خودمان را چه‌گونه حس و درک می‌کنیم؟ از این‌جا که ما نگاه می‌کنیم، دیگران چه شکلی هستند؟ ما بالاتر هستیم یا آن‌ها؟ جهت‌هایمان به کدام سو است؟ ما این‌جا هستیم آن‌ها آن‌جا؟ صدای یکدیگر را می‌شنویم؟ آن‌ها را در آن‌جا و دور می‌بینیم یا نزدیک به خودمان؟ ما متفاوت هستیم اما شبیه به هم! چون انسان هستیم. درک موقعیت، یعنی درک من، درک او! پذیرش جایی متفاوت برای هرکدام‌مان که می‌تواند نزدیک، دور و یا شبیه به‌هم باشد.
دوشنبه, ۲۰ خرداد